حمیده بالایی-
زمین، پانزدهمین روز شعبان را شاعرانه میچرخد. چشمهای بیقرار نرجس علیهاالسلام، آمدنت را اشک شوق میریزد.
می آیی تا از آسمان برایمان بگویی و از آفتاب.
خداوند، بازوبند عدالت را به دستهای تو سپرده است تا کبوتران تشنه را بر چشمه مهربانیات مهمان کنی.
ای دوازدهمین نشانه عشق! نگاهت عدالتمدار است و بر لبهایت تبسمی علوی گل کرده، آینهها چهره روشنگرت را به سخن میآیند.
نام تو حلاوت هر صبح جمعه است و حدیث تو ندبه آدینهها.
ای همه آرزوهایم! کی انتظار آمدن آن بهاری که در خود شکفتن شکوفه نرگسی را به همراه دارد، به پایان میرسد؟!
سالهاست که به امید آمدنت چشم به آسمان دوختهایم و ذره ذره جان و دل را، به فریاد «العجل» سپردهایم.
بی فروغ جمالت، چشمهایمان را با نور «ادرکنی» مزین ساخته ایم. در هر جمعه، ثانیههای وصالت را با عشق میشماریم و چشم به راه لحظه سبز اجابتیم.
این جا کویر دل به جرعهای از باران تو نیازمند است تا از صحرای عدم به اقلیم وجود راه یابد.
ای بهاریترین فصلها و ای سبزترین بهاران، بیا که با تو بهاری میشویم!
ای عاشقانهترین طراوت ترانه هستی! «همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی»
این شبهای بیستاره، این روزهای خواب آلود، سپیده دیدارت را حسرت میکشند.
میآیی و نور امید در جانهای مستضعفان جهان می تابد.
به یمن میلادت آسمان به چشم روشنی خورشید آمده، سامرا را موسیقی ورودت به هلهله برانگیخته است و ما چشم به راه آمدن دوبارهات، پانزدهمین بامداد شعبان را به جشن ایستادهایم.